سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو آزمندند که سیر نشوند . آن که علم آموزد ، و آن که مال اندوزد . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 88 مهر 30 , ساعت 7:29 صبح

روایتی از شهید مصطفی ابراهیمی مجد

شهید مهندس «مصطفی ابراهیمی مجد»، فرزند احمد در سال 29/7/1333 در تهران دیده به جهان گشود. وی در سال 26/6/1360در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران در قطعه 24ردیف 95شماره 24 به خاک سپرده شد. نکته ای که این شهید را از سایر همسایگانش در بهشت زهرا متمایز می نماید جمله ای است که بر سنگ مزار او حک شده است:«اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است
علت نگارش این جمله را باید در وصیتنامه بجا مانده از این شهید جستجو کرد. متن کامل وصیتنامه مزبور به این قرار است:

بسمه تعالی
استغفرالله ...
(متن عربی دعای مشلول)
من مصطفی ابراهیمی مجد دعای فوق را که در زیارت حضرت صاحب الامر آمده تا به انتها جزو اعتقاد خود دانسته و این زیارت را به این جهت بیشتر متذکر شدم چون در انتهای دعا امام عصر(عج) را شاهد و گواه بر شهادتین خود می گیرم و از شما می خواهم که دعای فوق را خوانده و در آنجا من شهادتین را بطور کامل پذیرفته ام و علت ذکر نکردن فقط به خاطر طولانی شدن وصیت نامه است .
اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله لا حبیب الا هو و اهله و اشهدک یا مولای ان علیا امیرالمومنین حجه و الحسن حجه و علی بن الحسین حجه و محمد بن علی حجه و جعفر بن محمد حجه و موسی بن جعفر حجه و محمد بن علی حجه و الحسن بن علی حجه فاشهدانک حجه الله انتم الاول و الاخر .
الی آخر و سپس سلام بر نائب الامام الخمینی بزرگ و سلام بر شما همه بندگان پاکباز خدا و سلام بر شما شهیدان راستین اسلام .


برادران و خواهران در این زمان رحمت خدا به تمامی بر ما نازل گشته و در این روزها خداوند بزرگترین لطف را بر ملت ما کرده است و اسباب و مرگ لقاء خود را برای ما فراهم ساخته است و مبادا که غافل باشید . خدایا تو را شکر می کنم که عشق حضرت مهدی ( عج ) را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر می کنم که مرا به زیور ایمان آراستی و قبل از هر چیز لازم است از آنان که واسطه کسب معارف الهی من بوده اند از خدا برای این بزرگواران طلب اجر و علو مقام کنم و اینان بودند که قلب مرا روشن ساختند تا توانستم کلام پاک و گوهر بار امام امت خمینی بزرگ را با تمام وجود دریابم که چه بسا دیگران را در درک کلام او عاجز میدانم. خدایا این بزرگوار را برای مردم شیعه نگهدار باش .


بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم ، دیدار مجدد او نصیبم نگشت.

 بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد. از یاد او غافل نگردید.

 دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است .

 و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که آن حضرت حکومتش را در زمان حیاتم ببینم ( وان حال بینی و بینه الموت ) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز، هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و ...
( دعا [ی مشلول] را در ابتدا نوشته ام ) .
باری برادران می روم برای پیروزی و اگر در این راه شهادت بالهایش را گشود و مرا همراه خود به پرواز درآورد چه خوب و نیکوست .

و مادر با تو می گویم مادر : از اینکه فرزندی را به پیشگاه خدا تقدیم داشتی رنجور و غمین مباش بلکه شاد و سراپا سرور باش مادر تو بر گردن من حقهایی داشتی و نیز تو پدر متاسفم از اینکه حقوق شما را آن چنانکه خدا بر من فرار داده بود نتوانستم انجام دهم مرا ببخشید و از خدا بر من طلب عفو کنید و نیز بخواهید که هر کس که بر گردن من حقی داشته که نتوانسته ام ادا کنم مرا ببخشید.

و اما مادر بر گردن تو حقی را می گذارم و آن این است که اگر من شهید شدم که خود را لایق شهادت نمی دانم بلکه باید بگویم مرگ یا اجری به سراغ من آمد مادر چون تو روزی آرزو داشتی که من ازدواج کنم و امر خدایی را انجام اهم ولی تاکنون اینطور نشده بعد از مرگم به جای آنکه گریه و زاری کنی کارت عروسی تهیه کن در یک طرف اسم و در یک طرف دیگر نام شهادت را بنویس و مانند دیگر کارتهای عروسی و کاملا شبیه به آنها با کلمات سرور و شادی زینت بده و برای آشنایان و دوستان بفرست و آنها در جشن این موهبت الهی که نصیب من و تو شده دعوت کن و با شیرینی و شربت از آنها پذیرایی کن .
مادر اشک را برچشم تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام را شادمان می کند پس گریستن در این مورد امری است ناشایست . مادرم از اینکه شیر پاکت را حلالم کردی متشکرم و از اینکه چنین فرزندی داشتی سرافراز باش و لباس سرور به تن کن .
شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدی ( عج ) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید .
والسلام

 


سه شنبه 88 مهر 7 , ساعت 9:49 عصر

مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در این گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن می شود.

تربت پاک این بسیجی شهید همیشه خدا معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام می رسد.

کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه 26 آن سر می زنند.

 درباره این شهید اطلاعات زیادی وجود ندارد . او بسیجی گمنام و بی ادعایی از خیل رزمندگان دفاع مقدس بوده است و بس.


آن چه می خوانید متن کامل وصیت نامه صاحب آن قبر معطر است: 


                                                  بسم ا... الرحمن الرحیم
سـتایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نـمود و اگر مـا را هـــدایت نمی کرد ما هـدایت نمی شــدیم

 السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنـــده کردی اسلام را با خونت و با خون انــصار و اصــحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابــــد پایدار و بیمـه کردید .
یا حسین(ع) دخیلم!

 آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ســــوراخ شده می رویم .

 سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کـن تا بتوانیم بـرای یـاری دینت بکار ببندیم .

 خدایا به ما توفیق اطاعت و فــرمانبرداری به این رهبر و انقـــلاب عنایت بفرما .

 خـــــدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شـــــهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضـی بفرمــا و ما را به آنها ملحق بفرما .

خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و الله اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستــارالعــیوبی را بر می داشــتی میدانم کـه هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم .

 خدایا به رحمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو...
بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم )
که میدانم بر سر قبرم می آید .
ظهر عاشورا 24/6/1365
سید احمد پلارک


جمعه 88 مهر 3 , ساعت 7:49 صبح

 

شهادت، گل خوشبو و معطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسانها، به آن نمی رسد.
(مقام معظم رهبری)


جمعه 88 مرداد 9 , ساعت 11:27 صبح

در دوران ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای، روزی ایشان برای دیدار خانواده های شهدا به منطقه مجیدیه تهران تشریف بردند. پس از دیدار با چند خانواده شهید، پرسیدند:

 آیا باز خانواده شهیدی در این محله وجود دارد؟ دوستان گفتند:

تنها یک خانواده مسیحی باقی مانده است-که فرزندشان درجنگ ایران و عراق شهید شده است- آیا به خانه آن ها هم تشریف می برید؟ سپس حضرت آقا جواب مثبت دادند.

هنگامی که خبر را به اهل خانه دادند، از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند.خانمها سراسیمه برای حفظ حجاب به دنبال پوششی رفتند.

 حضرت آیت الله خامنه ای به منزل آن خانواده مسیحی واردشدند و به گرمی با آنان برخورد کردند.

در زمان پذیرایی نیز ( طبق فتوای اجتهادی خود که مسیحیان و اهل کتاب را پاک می دانند) از میوه هایی که برای ایشان آورده بودند تناول کردند وبه دیگران نیز با اشاره فرمودند:

شما نیز میل کنید تا آنان بدانند که ما آن ها را از خودمان می دانیم .

آقای موسوی کاشانی(از اعضای بیت- تهران)


یکشنبه 87 دی 8 , ساعت 8:49 صبح

 

 

 

سئوالی که همگان با آن مواجهیم این است: ما کجای این معرکه ایستاده ایم؟!
اگر در زلالی اشکها دقت کنیم ، رنگ خون را و رگه های حماسه را بی پرده خواهیم دید. هر فرد ، یک مسئولیت است این قانون عاشورا است : «مسئولیت».
هر که در هر لباس و در هر نقاب ، نمی تواند از زیر بار «مسئولیت» شانه خای کند. همه باید تکلیف خود را با بت های ظاهر و باطن روشن کنند.
عاشورا ، علامت سئوال بزرگ خدا روی تمام عقلها و قلب هاست : به چه می اندیشی و عاطفه ات را خرج کدام قلب می کنی ؟!
با حسین و زینبی هستی  یا یزیدی ؟
چاره ای جز انتخاب نداری ! دو قطب دائمی این سئوال «حر» و عمر سعدند !
تو کدامی ؟ حر یا ...؟
امواج خروشان محرم ، سال به سال تو را به انتخاب وا می دارد... محرم ، یعنی حرکت از نو !
   


جمعه 87 آذر 22 , ساعت 7:46 صبح

                         

                             باران بهانه ی بود که تو تا انتهای کوچه زیر چتر من بیایی


پیش از علیات بدر بود با شهید سعیدی در سنگر طرح و عملیات تیپ امام حسن(ع) نشسته بودیم و به نوار کاستی که پیش از این توسط  فرمانده گردانی از لشکر امام حسین(ع) بنام "شهید اسدی" ضبط شده بود گوش می دادیم.


این نوار مراحل مختلف عملیات را ضبط نموده بود. ابتدای نوار از آغاز عملیات حکایت داشت ، فضایی آرام  توام با صدای پای رزمندگان اسلام.

 اواسط نوار تداعی آغاز درگیری با دشمن ؛ همراه با صدای شلیک اسلحه های سبک و سنگین و هر از گاهی انفجاری مهیب بود .


این نوار بخوبی زحمات فرمانده گردان شهید را در خود جای داده بود.

 او با لهجه زیبای اصفهانی نیروهای گردانش را برای ادامه تصرف خط دشمن به جلو دعوت می کرد: اخوی برو جلو ، آرپی جی زن ، آرپی جی زن، آقا مال کدوم گردانی ، برو جلو ، برادرا امام زمان پشت و پناهتون ،اخوی سنگر هارو پاکسازی کنید و.....


در بحبوحه پاکسازی و ادامه تصرف خط دشمن یکی از نیروهای بعثی متوجه نقش او در عملیات شده  و او را از ناحیه قلب ، هدف قرار می دهد.
شهید اسدی بیکباره روی زمین می افتد و در ادامه این جملات را زمزمه می کند: بکشش ، اونجاست ، یا ابا عبدالله ، یا حسین ، خدایا منو ببخش و...


 در همین اثنا  به یکی از نیروهای گردان سفارش می کند که ضبط صوت من را پس از شهادتم به عقب ببرید. این نوار تا نفس های آخر این شهید عزیز را ضبط می کند.

 

نوار که تمام شد سکوتی سنگین فضای سنگر را پر کرده بود. بیکباره صدای غمگین شهید سعیدی همراه این دعا در سنگر پیچید : "خدایا ترا به حق فاطمه زهرا دراین عملیات مرا هم شهید کن".
چه زیبا بود دعایی که با قسم به مادری عزیز همراه بود.  زهرایی که نامش در سر بند ها میدرخشید و در هنگام شهادت ورد زبان رزمندگان اسلام بود.
آری عزیزان دعای این شهید عزیز در روز دوم عملیات بدر به اجابت رسید

باشد که دستگیری او در سرای وانفسا ما را هم به سر منزل واقعی رهنمون گرداند.


شنبه 87 مهر 20 , ساعت 3:0 عصر

 

شهدا امام زادگان عشق اند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.


امام خمینی(ره)


 دروغ که نگفته اند! اعتبار مکان ها به انسانهایی است که در آن زندگی می کنند ؛ در صبح آدینه قدم به جایی می گذارم که یقین دارم شهدا در آن زندگی می کنند ، شاید لحظه های زندگیم سرشار از اعتبار و آبرو شود.



و مخاطب من در این سفر ، همانانی هستند که چون از خاک روییده اند ؛ اما در خاک نمانده اند. سر بر آسمان بر آورده اند و فقط همینانند که از حقیقت باخبر و دیگران را نیز اینان خبر کرده اند.
نشانیشان را در تاریخ تمدن بشر نمی یابم  ، اما تمام بشریت چه بخواهد و چه نخواهد مدیون آنان است! ثانیه ها را ، مثل من و تو زندگی کرده اند اما نه در عرض زمان در طول آن ، و تو خود می دانی که راز آن بزرگی روح در این دوران کوتاه زندگی جز این نمی تواند باشد.



ومترو وسیله ای است که مرا از دالان های پرپیچ و خم روزهای غفلت می گذراند ، چشم می بندم و در دل دعا می کنم که این میهمان ناخوانده را، در جمع «بهشتی» خویش بپذیرند و دعایم سبز توسل به «زهرا» می شود ، و مگرنه این است که من عازم «بهشت زهرایم».
بیرون می آیم از آن ایستگاههای دنیایی . حالا نفس می کشم، عشق را ، صفا را و اگر خوب بفهمی کربلا را تربت حسین را...
و چه پیوندی است بین اینجا و کربلا؟! جواب را باید از قافله سالار پرسید. به رسم ادب به راه می افتم و به نزد مراد شهیدان می روم ، خوب می دانم اگر بی زیارت امام ، میهمانشان شوم ، مرا نخواهند پذیرفت.


 



و حس غریبی مرا به راه رفتن در فضای بهشت زهرا می کشاند ، قطعه های شهدا سنگ قبر معمولی نیست که بیایی و بنشینی و فاتحه ای بخوانی و بروی...



ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد ؛ عشق را هم، امید را هم... و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند ، ما به چشم دیدیم... ما معنای جهاداکبر و اصغر را درک کردیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم... ما در رکاب امام حسین جنگیدیم. ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم...»



اشک هایم را پاک می کنم و تازه آدم هایی را می بینم که مانند من نشسته اند و خدا می داند که چه چیز را مرور می کنند ، برمی خیزم. صدای گریه مادر شهیدی توجهم را جلب می کند ، قدمهایم را برای شنیدن نجواهای این مادر با فرزندش آهسته تر می کنم. می دانی چه می گوید؟! به خدا که بعد از این همه سال ، خاطرات با تمام جزئیاتش را ، آنچنان با تب و تاب برای پسر مرور می کند که سنگ هم باشی آب می شوی!...
می گوید: «مادرجان! هنوز هم از دوریت مثل همان روزهای شهادتت دلتنگم و اشک می ریزم ، اما می دانی چه وقت؟! آن زمان که برای شستن ظرف ها شیر آب را باز می کنم و صدای هق هق گریه ام ، در صدای آب گم می شود، مبادا پدرت بفهمد که من هنوز هم، دلتنگ توأم!»
صدای قدمهای پیرمرد ، با ظرف آبی که برای شستن مزار فرزندش آورده است ، زن را به خود می آورد ، اشک هایش را به سرعت پاک می کند ، نگاهی به سنگ مزار می اندازد و می گوید: «حرفهایی که گفتم، پیش خودت بماند! باشد پسرم!»
بغض در میان کویر تفتیده گلوی من ، چون ساقه ای می شکند.



تنها قطعه شهدای گمنام و مزار شهید گمنام است که می تواند ، آرام بخش من باشد.
اینجا سخنورانی بی صدا غنوده اند که جاودانه ترین سروده ها را که هیچ شاعری نگفته است به گوش آسمان زمزمه می کنند. اینجا بوی غریبی می دهد ، حدیث غربت و گمنامی در زمین ، اما آشنایی با آسمانیان است!
گویی پرچم مزارشان به سوی تربت گمنام مدینه می وزد. آخر آنان در گمنامی و بی نشانی به بانوی بی نشان عالم اقتدا کرده اند.


صدای اذان در فضای بهشت زهرا پخش می شود و خبر آغاز میهمانی سبز خدا را می دهد.
به سمت مزار شهدای هفتاد و دو تن می روم تا نماز را آنجا اقامه کنم.
بر سر مزار کسی می روم که به تنهایی یک ملت بوده است برای ملت ما، شهید بهشتی را می گویم ، فاتحه ای می خوانم و ناچار برای خواندن نماز از مزارش دور می شوم.
نماز در کنار شهدا چه لذتی دارد، بعد از آن به سجده می روم. خدای من! بهترین لحظه و بهترین جای عالم را نصیبم کردی و من در بهترین حالت بنده با خدا هستم ، حالا هیچ کس مرا نمی بیند.
خدای من! حالا می توانم تمام دلتنگی هایم را با اشک و با تو قسمت کنم.



پنج شنبه 87 تیر 13 , ساعت 5:0 عصر


یاد امام و شهدا دل رو می بره کرببلا


یاد شهدای مظلوم و صبور لرستان گرامی باد

شهید نعمت ا.. سعیدی ؛ عاشق، دلسوخته و خستگی ناپذیر

شهید مسلم رضایی ؛ حریص به لقای دوست

شهید عبدالحسین کردی ؛ مقاوم ، آرام وپر تحمل

شهید عباس چاچ؛ نجوای با یار را در خفا دوست داشت

شهید محمد شفیع خانی؛رضایت خدا آرام و قرار را از او گرفت

شهید توکل حسنوند؛ عجول در پرواز عشق

شهید توکل مصطفی زاده؛دنیا ی پر زرق وبرق پشیزی در او راه نیافت

شهید رحیم دلفان؛ دل را در طواف کعبه سرخ قربانی کرد

شهید جهانگیر پرندوش؛صبور ، آرام و دلباخته


یکشنبه 87 تیر 9 , ساعت 7:7 عصر

فرهنگ شهادت با منفعت طلبی در تضاد آشکار است ، و شهدای زنده هیچ وقت رضای معشوق را با منافع زودگذر دنیوی تبادل و معامله نخواهند نمود.عاشق هیچ وقت به وصال نمی اندیشد که وصال نیز جزیی ازمنافع او میباشد ؛ بلکه عاشق حقیقی رضای معشوق را می طلبد، حتی اگر در هجران نهفته باشد.عاشق حق انتخابی برای خود قایل نیست ، بلکه به انتخاب معشوق گردن می گذارد و هرچه او بخواهد عمل می کند.

فرهنگ عاشقی از خود گذشتن است تا مرحله بی نهایت ، اینگونه افراد منتخب معشوق هستند ، نه انتخاب کننده یار از این رو است که عاشق طالب عقبی هم نیست که در این صورت حکم مزدوری دارد.

عاشق طالب مولاست و مطلوب او، عاشق تنها رضای معشوق را می طلبد و به این نکته ایمان دارد که ( که دوست خود روش بنده پروری داند)؛ با این اوصاف عاشق باید در آزمونی سخت و مبارزه ای نفس گیر با دیو هفت سر نَفس خود به کمالی برسد تا مورد انتخاب قرار گیرد.

از آنجا که شهادت نعمتی است که نصیب مردان خدا میگردد،شهید انتخاب می شود؛ و این انتخاب همان اختیاری است که خداوند به انسان داده است( سوره آل عمران، آیه 140:…این روزگار را به اختلاف احوال میان خلایق می گردانیم که مقام اهل ایمان به امتحان معلوم شود. تا از شما آن را که ثابت در دین است، گواه دیگران کند).

با این توصیفات نتیجه می گیریم : حرکت، جنبش ، فعالیت، بالندگی، استقلال فرهنگی و سیاسی و نظامی در هر ملت و هر جماعتی متناسب است با گسترش روح شهادت و شهادت طلبی در آن کشور و جماعت. و معمولاً کمی یا ندرت روح شهادت طلبی ( خواه فردی یا اجتماعی) ، و یا به عبارتی شهدای زنده در هر جامعه ای ، ارتباط مستقیمی با استبداد پذیری آن جامعه خواهد داشت.

با نگرش بر مطالب معروضه، کلمه شهید تنها منحصر به کشتگان راه خدا نمی شود؛ بلکه می تواند به اشخاص زنده نیز اختصاص یابد. یعنی طبق فرمایشات امام علی (ع) : زندگانی این انسانها در چنین حالتی، شهادت مداوم و همیشگی است.

اینان شهیدان زنده ای هستند که منتظرند تا تکلیف و رسالت خویش را در راه خدا به اتمام رسانند. اینگونه افراد تا زنده هستند شهیدند و پس از آن چراغ راه هدایت بشریت…

علی ایحال ترویج فرهنگ ناب عاشقی که باعث گسترش و افزایش شهدای زنده در جامعه می گردد، می تواند عاملی در جهت شکوفایی استعدادهای الهی وگسترش فرهنگ ناب عاشقی در کشور شد. این فرهنگ بدلیل آنکه از منفعت طلبی به دور است، و شهید منافع دنیوی خود را هیچ وقت مد نظر ندارد، باعث می شود تا کلیه امور در مدار توجه به معشوق عالم هستی قرار گیرد. در چنین حالتی ، مشکلات جوامع مختلف مانند: سوء استفاده از قدرت، فساد و ارتشاء، فحشاو… عملاً مجالی برای بروز پیدا نمی کنند. اگر متولیان اداره هر جامعه ای که وظیفه خدمت رسانی به مردم را بر عهده دارند، خود شهید زنده ای باشند، آنگاه آن جامعه به سمت پیشرفت گام بر میدارد. و به تبع آن آحاد مردم آن جامعه با الگو پذیری از متولیان امر ، خواه نا خواه به سمت فرهنگ عشق و ایثار گرایش پیدا خواهند نمود.

 گسترش این فرهنگ بیمه نمودن جامعه از گزند مطامع سلطه گران جهانی خواهد شد. ولی اگر فرهنگ شهید در جامعه حکم فرما نباشد، و هر فردی تنها منافع خود و خانواده اش را در نظر بگیرد؛ آنگاه شاهد اضمحلال جامعه خواهیم بود. زیرا تنها منافع فردی ملاک تصمیم گیری ها خواهد بود. و چه بسا برای نیل به اهداف شخصی ، کلیه منافع عمومی نیز به قربانگاه برده میشوند. شاید بروز برخی چالشهای سیاسی در جامعه کنونی، نشأت گرفته از این امر باشد که فرهنگ شهدا در جامعه رنگ باخته است و چه بسا تداوم چنین امری باعث واپسگرایی و در نهایت


چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 9:54 صبح

نام : حسین
نام خانوادگی :منصوری
تاریخ شهادت : 22/4/77
محل شهادت :  خرم آباد (جانباز شمیایی)
شهرستان :  خرم آباد

شهید منصوری در خرداد سال  1345 در شهر خرم آباد دیده به جهان گشود . او اولین فرزند خانواده بود نام گذاری شهید بخاطر تقارن تولد ایشان با 28 صفر بود .او دوران تحصیلی را تا دبیرستان ادامه داد . او در دوران انقلاب با و.جود اینکه پدرش نظامی بود در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور فعالی داشتند . حتی اصرار مادر هم مانع ایشان نمی شد او بعد از پیروزی انقلاب و با آغاز جنگ تحمیلی به صف رزمندگان پیوست . ادامه مطلب...

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ