سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساکت باش نه از روی گنگی که سکوت، زیور دانشمند و پوشش نادان است . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 87 خرداد 28 , ساعت 8:25 صبح

نمادها و نمودهای عاشورایی در جبهه هشت سال دفاع مقدس، شبیه ترین صحنه ها به عاشورا در خویش آفرید، زیرا رزمندگان، با الهام از همین جلوه ها کوشیدند تا اخلاق، عبادت، الفت، غیرت و جوانمردی، پاکی و پاکبازی و ... را از کربلا بیاموزند و خود را به افق عاشورا نزدیک کنند. به همین دلیل، رحمت و خشم، صلابت و انعطاف، لبخند و اشک و حتی جدیت ها و شوخی های دفاع مقدس همرنگ کربلا بود و رزمندگان، چون اصحاب حسین بن علی(ع)، تصویری تمام از اسلام را فراچشم نسل ما قرار دادند.

حجت عاشورایی
کربلا،‌ سرزمین بی بهانگی است، تشنگی، بهانه نجنگیدن و تنهایی، دلیل گریز، تسلیم و ذلت پذیری نیست. اگر بدانی زن و فرزند نیز از قساوت و بی رحمی دشمن مصون نمی مانند و اسارت و رنج در انتظار نشسته است، نمی توان صحنه را رها کرد و مسوولیت را نادیده گرفت. کربلا نشان داد که داغدیدگی و اسارت نیز سلب مسوولیت نمی کند. در زنجیر هم باید خروشید. در تنهایی باید فریاد زد و در همه گاه و همه حال نباید "راه" را رها کرد و نیمه تمام گذاشت. امتداد خون، پیام است و اکمال شهادت، پیام گزاری، روشنگری، رسواسازی ستمگر و نشان دادن چهره مظلوم حقیقت است.

در هشت سال دفاع مقدس و پس از آن،‌ این جلوه حجت نمایی عاشورایی در جبهه، پشت جبهه و در اسارت کاملا پیدا است. خانواده های عاشوراشناس حتی پس از شهادت فرزند، فرزند دیگر را به جبهه می فرستند، درست همچون ابوالفضل العباس که سه برادرش،‌عبدالله، جعفر و عثمان را یکی بعد از دیگری به میدان فرستاد.

خانواده ها، کودکان شیرخوار خود را که در حملات موشک و توپ و بمباران به شهادت می رسند، اصغر می بینند، آوارگی را به جان می خرند، پیر و جوان به جبهه می آیند، حتی زن ها گاه در صحنه نبرد حضور دارند و به شهادت می رسند و اسیران – آزادگان عزیز – دربند،‌ پیام می دهند، رسوا می کنند و صبورانه شکنجه و درد و غربت را تحمل می کنند.

شاید این قسمت از زیارت اربعین رساترین وصف از کربلا و شهادت اباعبدالله(ع) و یارانش باشد: "و حسین(ع) جانش را فدای تو کرد تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سردرگمی رهایی بخشد."

کربلا، پایان بخش سردرگمی و بلاتکلیفی است، تکلیف همه پس از کربلا معلوم است. هرکس در هرکجا، در هر موقعیت و در هر شرایطی باشد، از کربلا ناگزیر است. اگر بپذیریم که کربلا هر روز در ما اتفاق می افتاد (کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا) و هر روز حسین خوبی ها و پاکی ها به کربلای قلب ما می آید و یزید گناه و زشتی در مقابلش صف آرایی می کند. باید از خودمان بپرسیم؛ چندبار، رها از بهانه و توجیه، این حسین را لبیک گفته ایم؟

وحدت در جهت، اندیشه و عمل
هنر انسان های بزرگ آن است که در قلمرو ذهن و عمل، توحید و یکپارچگی دارند و از بدایت تا نهایت، دوگانگی و چندگانگی و تزلزل تهدیدشان نمی کند.

حوادث بزرگ، آزمونگاه انسان ها است. تغییر موقعیت ها و بروز خطرها، گاه، زانوها را سست می کند، در مواضع تزلزل می آفریند و در حرکت کندی یا توقف ایجاد می کند، اما اراده های سترگ و بزرگ از آغاز تا فرجام پای بر آرمان می فشرند و هیچ حادثه ای در اراده و راهشان خلل و سستی نمی آفریند.

امام عاشورا پیش از حرکت به سمت عراق و کربلا با خواهش و پیشنهاد و بازدارندگی هایی فراوان مواجه است؛ محمد حنفیه برادرش، عبدالله مطیع بزرگ قریش، ام سلمه همسر پیامبر، ابن عباس،‌ عبدالله بن جعفر، عمربن عبدالرحمن و ... هر یک به گونه ای می کوشند امام را از سفر بازدارند و با پیشنهادهایی چند، در اندیشه یافتن چاره ای برای انصراف اباعبدالله(ع) از سفر هستند.

امام عاشورا، از آغاز تا پایان این راه، هماره جهت را نشان می دهد و قیام برای خدا و شهادت برای مکتب و رضای او را مطرح می کند. امام در تمام صحنه ها و رویدادهای این مسیر حادثه خیز و دشوار، برهمان نظر و اندیشه و راه تاکید می ورزد و آن گاه که در غربت غروب در گودال قتلگاه افتاده است و تیغ ها و تیرها و نیزه های حریص،‌ آخرین رمق ها را از او می ربایند نیز همان آرمان و شعار را زمزمه می کند:"خدایا! این همه برای تو و پاسداری از حریم دین فرستاده تو است."

این فرهنگ، خونی است که در رگ های کربلا جاری است. همه، عاشق و شیفته محبوبند، زبان و جان آن ها جز به یاد محبوب مترنم نیست. از آغاز تا پایان این سفر بی نظیر، در صحنه ها، حادثه ها و گفت و گوها، بر یک هدف پا می فشرند؛ تنها از "خدا" سخن می گویند و جز رضای او نمی طلبند.

در عصر ماه که جلوه ای از کربلا، انقلاب مقدس اسلامی را آفرید، این ویژگی یعنی ثبات در آرمان و وحدت در جهت گیری و عمل، زمینه ساز فوزوفلاح و پیروزی شد. در صحنه های نبرد، اشارت همه دل ها و زبان ها و دست ها به اراده و خواست الهی بود. پیروزی ها را از خدا می دیدیم و همه جا، سرانگشت لطف و محبت او را می جستیم. وقتی خرمشهر آزاد شد. حضرت امام آن را از خدا دانست و در تمام مراحل، تکلیف و انجام وظیفه الهی را گوشزد کرد و شرف و افتخار را از همین دانست که در راه هدف و عقیده الهی جانفشانی و فداکاری می شود:"اینان پیروان سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتادساله را قربانی کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیاری و زنده نمود ... ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای مسلح نظامی و انتظامی و مردمی ما پیرو اولیایی هستند که همه چیز خود را در راه هدف و عقیده فدا نموده و برای اسلام و پیروان معظم آن شرف و افتخار آفریدند."

آیا همین ویژگی را در لحظه های عملیات، شب عملیات و آن گاه که صحنه های خطیر و دشوار در جبهه ها پیش می آمد، شاهد و ناظر نبودیم؟ هشت سال دفاع مقدس لبریز از صحنه ها و لحظه هایی چنین است.

تداوم، استمرار و تکامل
بسیاری از حرکت ها و انقلاب ها و حادثه ها ناتمام و نیمه تمام باقی می مانند امتیاز کربلا آن است که امام، تمام زمینه ها را برای تداوم و استمرار راه تدارک دیده است.

رسالت و مسوولیت در کربلا تمام نمی شود آنان که مانده اند سهم و نقشی عظیم تر از اصحاب پاکباز به عهده دارند، مسوولیت شکست صولت دروغین دشمن، رسواگری و روشنگری، تلخ کردن پیروزی کاذب در کام دشمن، ترسیم مظلومیت حق و پیروزی نهایی ایمان و خون.

اگر شهید قاضی طباطبایی، نهضت کربلا را (پیروزی در هیات شکست) نامیده است، به دلیل همین تداوم و استمرار است وگرنه، بدون زینب و پیام رسانی او، کربلا در کربلا می ماند.

این فرهنگ در انقلاب مقدس اسلامی به ویژه سال های دفاع مقدس، ظهور و حضور داشت. شهیدان در وصیت نامه ها، خواهران، مادران و همسران خود را به وظیفه و نقش زینبی دعوت می کردند.

انقلاب کربلا، زندگی، زایندگی و فزایندگی خویش و در یک کلمه "کوثر" بودن خویش را مدیون کاروان سرفراز اسیران بود و انقلاب اسلامی نیز حیات خویش را مرهون همین شکیبایی، پیام رسانی و ایستادگی مادران، همسران، خواهران و فرزندان شهدا است. هیچ گاه فراموش نمی کنیم که آزادگان سرافراز دفاع مقدس،‌ در بند و زنجیر دشمن – که خطر در هر نفس در کنارشان نشسته بود – با خبرنگاران چگونه سخن گفتند و در نامه های خویش با چه ظرافت و زیرکی نقش پیام رسانی خود را ایفا کردند. این ها، نشان آن است که انقلاب و دفاع مقدس تا چه اندازه، همرنگ و همخوان و همراه با فرهنگ عاشورا است.

تطابق الگوهای عاشورا با جبهه
رزمندگان همه چیز را با کربلا می سنجیدند و در آیینه های کربلا؛ از کوچک ترین آیینه، علی اصغر،‌ تا زیباترین آیینه عاشورا، حسین(ع) خود را می یافتند.

سیمای پیرانی که در جبهه می جنگیدند، حبیب بن مظاهر را تداعی می کرد. نوجوانان به قاسم(ع) تشبیه می شدند، سرداران به ابوالفضل(ع) و جوانان به علی اکبر(ع)، در نامه هایی که از جبهه به خانواده ها می رسید، به صبوری زینب(س) توصیه می شد. حتی کودکان شهید در بمباران ها و حملات موشکی، به علی اصغر تشبیه می شدند. زیستن و تنفس در فضایی همانند عاشورا، روضه خوانی، زیارت عاشورا و تکرار هر روزه این یادها و زیارت ها، تصویر کربلا را فراچشم و ذهن و احساس را رزمندگان قرار می داد و به همین دلیل، در موقعیت های گوناگون، به ویژه در لحظه های عملیات، تطابق چهره ها و حادثه ها با کربلا محسوس تر و بارزتر بود.

آزادگان ؛ جلوه های عاشورایی در اسارت
سال های سنگین؛ دشوار و تلخ اسارت، یادآور روزهای دردناک و اندوه باری است که بر کاروان اسیران کوفه و شام گذشت. آزادگان دربند، به یاد مصائب اهل بیت(ع) صبوری و شکیبایی پیشه می کردند و در نامه هایی که برای خانواده ها ارسال می کردند، آنها را به صبر زینبی و پیروی از حسین زمان – امام خمینی(ره) – دعوت می کردند.
شاید زیباترین،‌ زنده ترین و به یادماندنی ترین خاطره آزادگان، زیارت کربلا باشد که گواه اتصال روح و قلب رزمندگان به کربلا و سریان و جریان عشق به اباعبدالله (ع) و فرهنگ عاشورا است.

نمادها و نمودها و ارزش های عاشورایی
وصیت نامه های شهیدان در جای جای خویش، نشانه ها و نمادهای عاشورایی را در خویش دارند؛ عطش، شهادت، خون، علقمه، فرات، نی، سربریده، مظلومیت، علمدار، علم، مناجات شبانه و دیگر مفاهیم و مضامین در کم تر وصیت نامه ای جلوه و حضور نداشته است. انطباق این عناصر فرهنگ عاشورا در متن وصیت نامه ها و آرزوی همسانی یا تحقق این نمودها در لحظه شهادت، نشان پیوستگی و یگانگی دو فرهنگ و شباهت دو تاریخ و دو جغرافیا به رغم فاصله های مکانی و زمانی است.

نام ها
از دیگر نمودها و جلوه های عاشورا در فرهنگ دفاع مقدس، نامگذاری لشکرها، گردان ها، گروهان ها، پادگان ها، قرارگاه ها و حتی سنگرهای رزمندگان، به نام های آشنای کربلا، یاران و یا مظاهر فرهنگی عاشورا است. این نامگذاری ها در روان و شخصیت رزمندگان و حتی نحوه  عملیات جبهه ها موثر بود. وقتی نام گردان حبیب بن مظاهر بود، این نام، رزمندگان را وامی داشت تا درباره شخصیت حبیب و نقش او در انقلاب عاشورا آگاهی و آشنایی بیش تری کسب کنند.
کسانی نیز که به گردان قدم می گذاشتند، به ویژه مبلغان روحانی، به همان شخصیت تکیه و از او یاد می کردند؛ این تکرار و تلقین و تبیین، زمینه ساز انس و الفت بیشتر رزمندگان با شخصیت کسی می شد که نام او زینت گردان یا آن مجموعه بود.

نوشته ها، پیشانی بندها
از نمودهای زیبا و بدیع جبهه های هشت سال دفاع مقدس که هنوز نیز همچون فرهنگی سیا ل و زنده در جامعه جریان دارد، فرهنگ پیشانی بندها است.
خانواده های شهدا، پیشانی بند فرزندانشان را با همان خونی که بر آن ها نشسته و نقش بسته بود، به عنوان یادگار ارجمند و همچون جان، عزیز نگه داشته، به آن توسل می جستند و هنوز هم می جویند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ