سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستترا چندان دوست مدار مبادا که روزى دشمنت شود و دشمنت را چندان کینه مورز که بود روزى دوستت گردد . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 87 بهمن 6 , ساعت 11:18 صبح

 

پسری فوق العاده با مزه و دوست داشتنی بود. بهش می گفتند: «آدم آهنی!»

 

جای سالم در بدنش نداشت ؛ آبکش به تمام معنا! آن قدر طی سال های جنگ تیر و ترکش خورد که «کلکسیون تیر و ترکش»61 شده بود.

 از آن بچه هایی بود که راستی راستی «قطب نما را منحرف می کنند»

 دست به هر جای بدنش که می گذاشتی جای زخم و جراحتی کهنه و یا تازه بود.

 اگر کسی نمی دانست و کمی محکم جای زخمش را فشار می داد و دردش می آمد، نمی گفت مثلاً آخ دردم آمد، فشار نده، بلکه با ملاحت خاصی اسم عملیاتی را به زبان می آورد که آن زخم و جراحت احتمالاً مربوط به آن بود ؛

 مثلاً کتف راستش را اگر کسی محکم می گرفت ، می گفت، آخ، بیت المقدس ؛

 اگر کمی پایین ترش را دست می زد می گفت:

 آخ ، والفجر مقدماتی یا آخ ، فتح المبین یا آخ کربلای 5 و همین طور تا آخر.

 بچه ها هم عمداً اذیتش می کردند و صدایش را در می آوردند تا تقویم عملیات را مرور کنند!
                   


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ